مصائب عصر عاشورا و شام غریبان حسینی
آتش زدن به خیـمـه ز بس ظالمانه بود صحرای کربلا همه غــرق زبـانه بود تاکس میان خیـمه نسوزد با اشـک وآه زینب میــان خیــمـه وآتش روانــه بود سیلی امان نداد به طفلان خستــه جـان رخسار کودکان همه پــرُ از نشانه بود مقصود خصــم کشتــن آل رســول بود سیــلی و تــازیــانـه زدن ها بهــانه بود شرمم کُشد که فــاش بگویم ولی بپرس از لاله های گوش چرا خون روانه بود بُــردند از خیــام حــرم دشمنــان دیــن گهواره ای که جــلوۀ طـفـلی یگانه بود وقتــی شکست سیـنۀ مولا زسُــم اسب آوای واحـسیــن به لبهــا تــرانــه بــود زینب به یــاد توصیه های حسین خود گــرم نمــاز وذکــر دعــای شبـانه بود زان پس چراغ عشق وفائی نشد خموش سرهای روی نیــزه چـراغ زمانه بود |